آیا کسی هست مرا یاری کند ؟
یکی به او بگوید: من از او هیچ توقعی ندارم !
به او بگوید:زندگیم در همان لحظه ای خلاصه
شده که او از مقابل تنها پنجره اطاقم می گذرد!
یکی به او بگوید: اگر از من هیچ حرکتی که دال
بر دوست داشتنش باشد نمی بینی به این
خاطر است که من سالهاست روی این
صندلی میخکوب شده ام ! سالهاست که تنها
دلخوشی من همین پنجره ای است که روبه
کوچه باز می شود . یکی به او بگوید : اگر
مدتی جواب نامهایش را ندادم به این خاطر
است که خواهرم از ترس پدرم دیگر برایم
نامه نمی نویسد ! یکی به او بگوید من قادر
نیستم دستهایم را تکان بدهم ! یکی به او بگوید
آنچه از من باقی مانده صورتی زیبا و چشمانی
است که مدتهاست به شوق دیدن او هر روز
از صبح تا غروب به کوچه خیره می شود به
امید اینکه او از زیر پنجره اطاق من گذر کند
و دستی برایم تکان بدهد . فقط همین به او
بگوئید من دوستش دارم همین .
نظرات شما عزیزان: